من در یک خانواده کارمندی در جنوب تهران بزرگ شده ام، چیزی که از زمان بچگی و نوجوانی ام بخاطر دارم، این هست که با درآمد پدر و مادرم به اصطلاح یک زندگی بخور و نمیری داشتیم، مسافرت کردن و داشتن زندگی راحت برام آرزو بود و بیشتر اوقات پدرم مجبور بود با پیکان قدیمی که داشت کار کنه تا بتونیم امرار معاش داشته باشیم، قرض ، بدهی، وام و قسط روتین زندگی ما شده بود و یه جورایی با زندگی ما گره خورده بود.

بعد از 17 سالگی که دیپلم خودم رو گرفتم، تصمیم گرفتم برای اینکه به آرزوهام برسم کار کنم و اولین شغلم که فروشندگی در لوازم تحریری بود با حقوق هفتگی 30 هزارتومان رو شروع کردم و همچنان شغل های مختلفی رو امتحان می کردم، تا اینکه بالاخره تونستم کارم خودم رو شروع کنم که فروش محصولات روانشناسی و فرهنگی بود و من بواسطه این شغل و برای اینکه فروش بهتری داشته باشم شروع به گوش کردن مطالبی از اساتید ایرانی و خارجی کردم،  گوش دادن به این آموزش های روانشناسی و فرآگاهی نه تنها به وسعت کار من و پیشرفت کاری من کمک کرد بلکه من دستاوردهای فوق العاده ای در زندگی خودم تجربه می کردم.

تا اینکه با همسرم آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم و متاسفانه دقیقا همون سال من و همسرم کار خودمون رو از دست دادیم. کار من از این جهت با رکود مواجه شد که برنامه تلگرام وارد بازار شد و متاسفانه دیگر کسی علاقه ای به خواندن کتاب و گوش دادن سی دی نداشت و تمامی مطالب در تلگرام بارگذاری میشد و همسرم که فعالیتش چاپ عکس بود، دقیقا با همچین رکودی مواجه شد چون همزمان با فراگیری تلگرام و اینترنت مردم دوست داشتند عکس های خودشون را در گوشی موبایلشون نگه دارند و ما که تصمیم به ازدواج داشتیم با کلی قرض و بدهی و با زیر 60 میلیون تومان زندگی مشترک خودمون را شروع کردیم.

زندگی مشترک ما سال 1393 شروع شد و حتی مجبور شدیم ماشینمون رو برای پرداخت بدهی بفروشیم. دقیقا اون زمان بود که دوباره یه ندای درونی به من گفت که من باید دوباره آموزش ها رو شروع کنم و آگاهی یاد بگیرم که با فروش طلاهای خودم تونستم چندین دوره خارجی در زمینه فرا آگاهی رو شرکت کنم و آگاهی های جدیدی کسب کنم و به موجب بدست آوردن این آگاهی ها، تونستیم در کمتر از سه سال نه تنها کل بدهیمون رو پرداخت کنیم بلکه به یک خونه عالی با شرایط عالی در شمال تهران، ماشین خوب و درآمد مکفی و راضی کننده دست پیدا کنم